صراط: سعی کردهایم در این مقام طنز اکثر روزنامه های کشور را جمع کنیم تا دستکم در اینترنت گردی روزانه، لبخندی روی لب تان بنشیند.
**جام جم:سینمای دو رو؟
این که سینمای یک مملکت فقط دو رو داشته باشد؛ یک رو خنده، یک رو گریه؛ اصلا خوب نیست و این چیزی است که برخی از کارشناسان اهل سینما به آن اعتقاد دارند و معتقدند که سینمای ایران، نیمه نخست سال 92 را در شرایطی پشت سر گذاشته که یکی از مهم ترین مصائب اکران و توفیق نیافتن اهالی هنرهفتم در جذب مخاطب، قحطی تنوع موضوعی و گونه ای بوده است. یا سینمای ما می خندد یا که می گرید. یا کاچی یا هیچی!
نتیجه فلسفی: هم الگوبرداری غلط و زیاده از سینمای «هالیوود» خوب نیست؛ هم ادای سینمای هند و «بالیوود» را درآوردن، چنگی به دل نمی زند. منتها افتادن در تنگنای خالی بودن از تنوع موضوعی و ناخواسته دچار سینمای «خالیوود» گشتن هم جالب نیست. باید به سینمای«عالیوود» اندیشید.
فرمایش مولانا ما: «ای برادر، تو همه اندیشه ای» / گرچه اهل سینما و گیشه ای!
حالا اینها یعنی چی؟... یعنی این که سینمای ما بیشتر آثارش یا در گروه کمدی جای می گیرد، یا در گروه ملودرام. والسلام، نامه تمام!... انگار که این سینما کمتر توانسته با معیارها و استانداردهای روز جهان و رویدادهای مختلف جامعه کنار بیاید و هماهنگ باشد. امروزی ها می گویند مَچ نیست!
بسته پیشنهادی: درستش این است که اهل بخیه در حوزه هنر هفتم و سینماشناسان این کاره، راهکار و راهبرد بدهند و بر روغن و رونق سینمای ما بیفزایند؛ اما حالا که لنگه کفشی در بیابان نعمت است؛ فلذا نعمت وجود خودمان را گرامی می داریم و نکاتی چند بر سبیل پیشنهاد معروض می داریم:
1ـ تهیه فهرست: در ابتدای هر سال، خانه سینما (زبانم لال اگر بازگشایی شد!) یا هر مکان و مرجع سینمایی دیگر که جناب ارشاد معرفی کند؛ اقدام به تهیه و ارائه یک فهرست از موضوعات روز جامعه کند و به صورت لقمه های آماده در اختیار آن دسته از سینماگرانی که کفگیرشان به ته دیگ خورده، قرار دهد. آنهایی هم که نخورده که خودشان موضوع دارند و می توانند فقط تشکر کنند.
2ـ سینمای چندگونه: می توان فیلم هایی ساخت که هم بخنداند، هم بگریاند. مثلا اگر در جایی از فیلم، شخصیت اصلی داستان یارانه بگیرد، خب همه شاد می شوند و می خندند. حالا همان شخص اگر در جایی دیگر از فیلم، چند برابر پول یارانه به خاطر گرانی و تورم از جیبش برود، همه ناراحت می شوند و می گریند. این حالت، خیلی هم تازه نیست. مسبوق به سابقه است. در قدیم هم مثلا یک نفر همزمان به یک عروسی و یک تعزیه دعوت شده بود که از قضا در دو منزل مجاور هم واقع شده بودند. نشست هم اندیشی کرد، بهترین راه را برگزید. رفت بالای دیوار وسط دو منزل نشست؛ با دستی که به سمت مجلس عروسی بود، بشکن می زد و همزمان دست دیگر خود را که به سمت مجلس عزا بود، بر سر و سینه می کوبید. اسنادش هم موجود است!
**سیاست روز: پای «اسفندیار» هم به این ستون باز شد
اسفندیار رحیم مشایی: من قبلا در مورد آرای آقای احمدی نژاد تحلیل کردم. خیلی ساده است خیلی روشن است ولی بعضی های نمی خواهند نگاه کنند.
ننجون: خودتان را ناراحت نکنید برادر! همه که مثل شما چشم «بصیرت» ندارند.
مشایی: آقای خاتمی 22 میلیونی در آقای موسوی 13 میلیونی ظهور کرد. 9 میلیون رایش پریده! نیست! کجا رفته؟
ننجون: رای معمولا از قبل خبر نمی کند که قرار است کجا برود.درست مثل بعضی از رای ها که تا می خوره زمین «هوا» می ره و نمی دونی تا کجا می ره!
مشایی: من اسم بعضی رای ها را گذاشته ام رای «لیز» که ممکن است باشد یا نباشد.
ننجون: البته ممکن است کلا باشد ولی ناغافل «لیز» بخورد و از جای دیگری سر دربیاورد.
مشایی: انتقال این رای لیز و خیلی لیز که سخت نیست.
ننجون: سخت نیست؟ اختیار دارید قربان! برای بعضی ها اصلا مثل آب خوردن است.
مشایی: حالا ما نظرسنجی و آماری نداریم که بگوییم چی به چی هست.
ننجون: حالا که معلوم نیست چی به چی هست فکر کنید مثلا قرار است نرخ تورم یا بیکاری را اعلام کنید.نظرسنجی و آمار نمی خواهد.یک چیزی از خودتان سر هم کنید و بگویید دیگر!
مشایی: احمدی نژاد به رای خودش پز نمی دهد که رکورد زده. شماها دارید پز می دهید؟
ننجون: ببخشید! ملتفت نشدم! کی داره پز می ده؟ من کی هستم؟ اینجا کجاست؟ این بچه را کی دزدیده؟!
مشایی: احمدی نژاد خوشحال از آرای خود نیست. من شاهدم. من شاهدم که خوشحال نیست.
ننجون: قسم نخور عزیزم. به قول شاعر: قبول قبول / هر چی که گفتی روی چشمم قبول / به هر چی می پرستی قبول / راضی به مرگم قبول!
مشایی: طرف که تازه زن گرفته می خواهد برود ماه عسل می گویند چرا گریه می کنی؟ می گوید چون 50 سال دیگر ناتوان می شوم.
ننجون: خاک بر سرم! (یک توضیح: ضروری موضوعات مربوط به ماه عسل و ناتوانی و اینجورچیزها جزو خطوط قرمز ننجون است و ما قبلا مواضع خود را در این مورد «شفاف» کرده اید. فلذا خودتان به جای ما تک مضراب بزنید ولی لطفا در حفظ شئونات اخلاقی کوشا باشید.)
**تهران امروز: بگو رنگین کمان ابرو
«مرا چشمی ست خون افشان زدست آن کمان ابرو»
نه تنها خون ز چشمم ریخت دارد قصد جان ابرو
زمانی دور دراین سرزمین بی منت همراه
پیامک می فرستاد آشکارا و نهان ابرو
چه ابرویی که هم این کاره بود و هم مراقب بود
که حافظ گفته بیتی این چنین در وصف آن ابرو:
«رقیبان غافل و ما را از آن چشم و جبین هر دم
هزاران گونه پیغام است و حاجب در میان ابرو»
خلاف او که در چشمش هزاران گونه پیغام است
پیام چشم من یک قطره اشک است ، ای فلان ابرو!
به جای ابروی مشکین خطی از رنگ و نیرنگ است
که قهر و مهر و اخم و ناز دارد همزمان ابرو
پر از نقش و نگار ابروی رنگارنگ دلدارم
به جای ابروی مشکین بگو: رنگین کمان ابرو
چنان رنگین کمان طولانی آن ابروی پیوسته
سری روی زمین دارد سری در آسمان ابرو
اشارت های ابرویش فصاحت می دهد تعلیم
درآمیزد بلاغت با معانی و بیان ابرو
اشارت های ابرویش گذشت از خط قرمز هم
که دارد شیطنت ها پیش چشم پاسبان ابرو
اشارت های این ابرو فقط با ما خطابش نیست
سر فرصت اشارت می کند با دیگران ابرو
اشارت های ابرویش زده از مرزها بیرون
که دارد گفت و گو با خارجی ها بی زبان ابرو
نه این که بی زبان باشد زبان را خوب می فهمد
که با بیگانه دارد عشوه ها بی ترجمان ابرو
دو مصراع برابر دارد و از این نظر شعر است
ولی ازبس که پر حرف است گوید داستان ابرو
که شعر ایجاز می خواهد نه پر حرفی و پرگویی
مفصل حرف زد پس شد دو جلد از یک رمان ابرو
نه! این تصویر خوبی نیست از دلدار و ابرویش
دو تا قمری نشسته بر سر سرو چمان ابرو
چرا گفتند مثل خنجر است ابروی خونریزش؟
نه ! تا این حد نباشد وحشی و نامهربان ابرو
اگرخواندی « کمین کرده ست و تیری در کمان دارد»
نترس از تیرهای مشقی آن دلستان ابرو
چو خواندی : «در نمازم آن خم ابرو به یاد آمد»
بگو تا در حجاب آید به هنگام اذان ، ابرو
اگر اهل نصیحت سرزنش کردند و گفتندت:
ندارد عشق فرجامی ندارد آب و نان ابرو
بگو: خواب وخوراک وآب و نان وکشک و پشم و دوغ
شما را باد و ما را گوشه چشمی از آن ابرو
**قدس آنلاین: مش غضنفر و ریزش ساختمان
مو وَختی شُله یِ خونُم وِل مِره پایین، دِگه هیچّه حالیم نِمِره یُ هَمونجه سَلطِ شُلَم رِ وَرمِدِرُمُ میُفتُم تو میلانایُ لِخ مِکیشُم تا یَکجارِ پیدا کُنُم که شُله مُفته بِدَن.
امروزَم واز هَموجور رفتُمُ جینگی سَلط رِ وَرداشتُمُ افتادُم تو میلانا. هَموجور یَکدوساعتی دنبال گَشتُم تا بِلَخَره دیدُم تَیِ یَک میلانی خلایق لوکّه رِفتَنُ هَمدِگَرِ توله مِدَن. مویَم پِرّیدُم قاطّیشا رفتُمُ هَموجور که داشتُم باقیه رِ توله مِدادُمُ جا مِزدُم که زودتر بِزِم شُله بِدَن، از نِفر آخِری پرسیدُم بِرار سَلطیِ یا تو دُوری؟ گفتِگ هَم دُوری دِره هَم سَلط هَم دیک هَم باقیه اثاثِ خِنه، هَمَم جنازه! واچُرتیدُمُ گفتُم یَره مِثکه حالِت مَقبول نیست؛ چی دِری مِگی؟ مَگِر اینجه شُله نِمِدَن؟ گفتِگ نه یره اینجه واز یَک خِنه بِرِیِ خاطِرِ گودوَرداریِ غیراصولیِ خِنه چِفتیش، خِراب رِفته یُ هَمّه یِ اثاثِ صابخِنه توخ توخ رِفته یُ خودِشُ عیالُ بِچّه هاشَم یَک دوساعتیه که هَموجور زیرِ آوار مُندَنُ .
حالا مو یِ مَش غضنفر موندُم ای شهرداریُ سازمان نظام مَهَندسیُ شورای شهر که با بیخیالیشا باعث رِفتن تو هَم شیش مایِ اولِ سال به مِشَد پِنجاهُ خُردِیی خِنه توخ توخ بِره یُ آوار بِره رو کِلّه صاحِباشا، خب بِرِیچی اَقَلَّکَندِش بِرِیِ ثبتِ ای رکوردِ جِهانی تو کتابِ گینسُ یَک اقدامی نِمُکُنَن؟!
**کیهان:عاشق
گفت: یکی از روزنامه ها که قبلا خیلی ادعای ضدصهیونیستی داشت طی یادداشتی در شماره دیروز خود به کیهان اعتراض کرده و ناسزا گفته که چرا علیه هولوکاست موضع گرفته و آن را یک افسانه نامیده است!
گفتم: قطب نمای این روزنامه روی یکی از مسئولان سابق و لاحق تنظیم شده و هر چه ایشان بگوید برای این روزنامه حجت است! و ایشان هم چند وقت قبل گفته بود «با اسرائیل سر جنگ نداریم»!
گفت: پس تکلیف آن همه شعارهای ضداسرائیلی که طی سال های گذشته تمام صفحات این روزنامه را پر کرده بود چه می شود؟!
گفتم: چه عرض کنم؟! رئیس اداره به یکی از کارمندانش گفت؛ چند روزی است که خیلی غمزده هستی؟ و کارمند جواب داد؛ از شما چه پنهان، عاشق شده ام! رئیس گفت؛ اینکه غصه نداره! حالا بگو عاشق کی شده ای؟ و کارمند گفت؛ عاشق هر کی شما بفرمائید!
**شرق: خلیج فارس اوکی، دریای خزر کنسل؟
مرکز سعدی شناسی- مقیم ایران - توضیح داد: تصویر منتشرشده روی اسکناس تاجیکستان، تصویر ابن سینا است نه سعدی.
دلاوران خسته نباشند. ما نمی دانیم این بازی تا کی ادامه دارد. کدام بازی؟ یک خط بروید پایین، عرض می کنم.
اصل قضیه چیست؟
یک خط آمدید پایین؟ پس عرض کنم که اصل قضیه چیز دیگری است، ما دنبال فرع آن هستیم. یعنی متن را ول کردیم افتادیم تو حاشیه. چطوری؟ یک خط بروید پایین تا ببینید.
ایستگاه بعد: مولوی
مثلا اینکه ترکیه مولانا را برای خودش کرده. سالی یک بار، دقیقا سالی یک بار دلاوران و کارشناسان و ملت فریاد وااسفا سر می دهند که چه؟ که مولوی را بردند و روی پا نشستند خوردند و استخوانش را هم به ما ندادند. خب عزیز من، ترکیه مولوی را برداشته برای خودش، نوش جانش. دارد حالش را می برد. مولوی برای ما یک اسم خشک وخالی است ولی برای ترکیه اسم نیست، مسماست. محتواست. اقتصاد است. توریسم است. ما اسم مولوی را پشت نیسان می نویسیم، ترکیه اسمش را توی تقویم می نویسد، 43 تا مراسم هم در سال برگزار می کند، کتابش را به جهان می فروشد، بلیت اداواطوارهای عرفانی و سماعش را هم به ما ایرانی ها می فروشد، که چه؟ که ما برویم آنجا، چهارتا آدم آن وسط قرش بدهند که چی؟ ما حالت عرفانی بگیریم و بغض کنیم و تو گوش بغل دستی مان بگوییم: پوووووف... مولوی من رو گرفته. برگردم ایران مولوی م رو پس می گیرم.
ایستگاه بعد: خیام
یا مثلا خیام و ابن سینا و عطار و شیخ بهایی و کی و کی را کشورهای دیگر برداشتند. خب بردارند. نوش جانشان. والا ما راضی هستیم. آنها برندارند ما چه می کنیم؟ اسم مولوی را زورزورکی می گذاریم روی یک خیابانی که تا پریروز جای سیمرغ و عنقا توش کفترچاهی و سره و قناری و سوسمار و سمندر و مار بوآ خریدوفروش می شد. دریغ از یک کتابفروشی، یا یک موزه، یا یک قهوه خانه که پاتوق چهارتا درویش باشد. بعد اسم حافظ را گذاشتیم روی یک خیابان که پاتوق موبایل و تیر و تخته است. اسم سعدی را هم گذاشتیم یک جایی که بورس کفش است. همین دیگر. حداقل ما بلد نیستیم استفاده کنیم بدهیم دست خواهان و مصرف کننده اش که دوزار از توی این اسامی کاسب شوند.
واکنش رسمی
یک مقام مسوول در واکنش به این سوال که «وقتی خودتون از مشاهیر درست بهره نمی برید، چرا نمی گذارید خارجی ها حالش را ببرند و بارشان را ببندند؟» پاسخ داد: چون ما معتقدیم نه خود خورم نه کس دهم.
خلیج فارس اوکی، دریای خزر کنسل؟
بعد هم این از این اسامی که برای ما بلااستفاده هستند و اگر هم واقعا دست ما بود تا الان منقرض شده و از یاد رفته بودند. اما خلیج فارس هم همین بساط است. در کل شتر را با بارش بردند ما دنبال سوزنش هستیم. همین الان موقعیت استراتژیک ایران توی خلیج فارس بسیار محکم تر و باثبات تر و مقتدرانه تر از حضورش در دریای خزر است. باز توی خلیج فارس داریم معادله بازی را تعیین می کنیم یا تغییر می دهیم، توی خزر دقیقا داریم چه کار می کنیم؟ هفت، هشت درصد حالا شما بگو شونزده، هفده درصد از سطح آب خزر برای ماست و چنددرصدی هم از آن زیر میر دریا. یعنی عملا تا آنجا که بتوانی شنا کنی و زیرآبی بروی حق ماست. یعنی وقتی می روی لب دریا و سنگ پرتاب می کنی توی آب، باید مراقب باشی این سنگ را اگر زیاد پرت کنی، از مرز آبی ما خارج نشود و نخورد به بساط روسیه. یعنی اگر الان آرش کمانگیر بود و می خواست تیر بیندازد، عمرا می توانست کمان را تا ته بکشد. کل کلش باید هفت درصد زورش را می زد. نه بیشتر.
بعد ما چی؟ ما سالی یک بار یک دفعه بساط را پهن می کنیم که خلیج فارس ما را بردند، روی پا نشستند خوردند. اوکی. اصلا خلیج فارس. بعد شما پا می شوی می روی دوبی، پانزده جات را مورد بررسی قرار می دهند و عمرا یک بار اعتراض کنی. سرت را می اندازی پایین، مستقیم می روی کنار دریا و از آنجا هم می روی دی تودی و کلی خرت وپرت چینی بار می کنی می آوری به عنوان دستاورد سفر پیروزمندانه ات. یا پا می شوی می روی عربستان، زیارت خانه خدا، هر چه دستت می دهند اثری از نام «خلیج فارس» روش نیست و هر اسم دیگری روش استفاده کرده باشند، یک بار هم اعتراض نمی کنی. بعد هم از توی فرودگاه تا هتل و هر جای دیگر، چنان باهات توهین آمیز برخورد می کنند که دشمنان رسول خدا ابوذر را روی زین چوبی شتر نشاندند اما اینطور تحقیرآمیز باهاش برخورد نکردند. (تا آمپر نچسباندیم، بهتر است بگذریم و مطلب را درز بگیریم.)
جمع بندی
من به شخصه حق و حقوقی را که نسبت به مشاهیر ایرانی دارم می بخشایم به هر کسی که قدر بیشتری برای آنان قایل است، به شرطی که حق و حقوقی را که نسبت به خودم روا می دانم، درست و با احترام لحاظ کنند.